نویسنده: طاهره غلامی




 

نوشتن کتاب های کوچک و در عین حال جامع در جهان دانش بابی است نیکو که می تواند دریچه ای به جهانی تازه برای مخاطبان باشد. همه خوانندگان و مخاطبان دانش، نگاه های تخصصی و تفصیلی به مباحث را بر نمی تابند و برای بسیاری از آن ها کتاب های حجیم کابوسی است برای یادگیری حوزه های مورد علاقه شان. امروزه در دنیای کتاب فروش آثار مختصر که در حجم اندک و با قطع هایی چون جیبی، پالتویی، رقعی و نظایر آن ارائه می شود، مخاطبان بسیاری را به خود جلب کرده است و توانسته عرصه های مغفول فراوانی را فراروی خوانندگان قرار دهد. این کتب اگر مشتمل بر مباحث جذاب و آموزنده باشد می تواند اندک اندک خوانندگان غیر حرفه ای را به خوانندگان حرفه ای که از خواندن کتب حجیم نیز ملال نمی یابند، مبدل کند. این آثار دامی است که بزرگان فرهنگ یک جامعه برای شکار مخاطبان و خوانندگان خود پهن کرده و به آرامی آن ها را در شمار خویش در می آورند. این گونه کتاب ها به حوزه خاصی نیز منحصر نمی ماند. این گونه نیست که مثلاً تنها دانش آموختگان علوم پایه و تجربی به مباحث علوم انسانی گرایش داشته باشند، بلکه در بسیاری موارد دانش آموختگان علوم انسانی نیز خواهان دانستن مختصر و اجمالی بسیاری از عرصه های موجود در علوم پایه و تجربی اند. بهترین و مطمئن ترین راه ورود به حوزه های دیگر دانش تهیه آثاری این چنینی است که در عین اختصار، جذاب و آموزنده باشد. این مهم در برخی موارد اهمیت افزون تری می یابد. برای مثال برای ایرانیان مسلمان دانستن تاریخ و جغرافیا و ادبیات و عرفان و حکمت ایرانی – اسلامی و به طور کلی فضای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی حاکم بر قرون مختلف نه تنها جالب بلکه گاه ضرورتی است اجتناب ناپذیر. کمتر کسی فرصت آن را می یابد که بیرون از عرصه های تخصصی خود، به مطالعات تفصیلی در حوزه های دیگر بپردازد، از این رو می کوشد تا با مطالعه کتاب های مختصر و مفید کمبودهای علمی خود را تدارک کند. در کشورهای غربی سال هاست که تهیه آثار این چنینی متداول و مرسوم است، اما در ایران تنها در چند دهه اخیر است که برخی مجموعه های مختصر در حال شکل گیری است. مجموعه هایی که برخی از ناشران چون فرهنگ معاصر، طرح نو و... در باب مباحث علمی جدید و متفکران ایرانی و غیر ایرانی ترتیب داده اند و یا برخی از مجموعه هایی که مترجمانی چون خشایار دیهیمی ترجمه و منتشر کرده اند، بخشی از نیارهای فرهنگ ایران معاصر را برطرف می کنند، اما کارهای ناشده بسیار فراوان تر است. نشر دفتر پژوهش های فرهنگی نیز در این زمینه مجموعه مختصر و مفیدی را ترتیب داده تحت عنوان «از ایران چه می دانم؟» که همان گونه که از نامش هویداست، به بررسی جلوه های مختلف فرهنگ و تمدن ایران می پردازد. برخی از مجلدات آن به بررسی موضوعاتی چون معماری، خوشنویسی و... در ایران پرداخته و در برخی مجلدات دیگر به معرفی دانشمندان و عارفان و بزرگان فرهنگی اهتمام نموده است. مجلد چهل و چهارم این مجموعه به معرفی و بررسی شخصیت برجسته عرفان ایرانی اسلامی، عین القضات همدانی اختصاص دارد. نویسنده این اثر (هاشم بناءپور) در چهار فصل و حجمی اندک اطلاعات مفید و نسبتاً جامعی را به خواننده کتاب ارائه کرده است. وی در فصل نخست به عین القضات و زمانه او پرداخته است. نویسنده متذکر این مطلب می شود که پدر و جد عین القضات نیز به دانش و بینش اهتمام خاص داشتند. جد وی، ابوالحسن علی میانجی، پس از آموختن علوم و معارف دینی از میانه یا میانج (میانه در جنوب شرقی تبریز واقع شده و از شمال به سراب و از جنوب به زنجان و از شرق به هروآباد محدود است و زادگاه اولیه اجداد عین القضات بوده است) هجرت کرد و برای تکمیل علوم فقه و حدیث راهی بغداد شد. از استادان جد وی می توان به ابوطیب طاهر بن عبدالله فقیه شافعی (م450ق) اشاره کرد که در ادب و شعر نیز مهارت خاصی داشت. جد عین القضات همچنین از طبع روانی برخوردار بود و در شعر و ادب مهارت خاصی داشت. گویی جد وی نیز به هنگام نماز صبح و پس از خروج از مسجد از ناحیه برخی از حاسدان و مخالفان به قتل رسیده است. جالب اینجاست که مشهور است که پدر عین القضات نیز توسط برخی دشمنان کشته شده است. (1)نویسنده در ادامه فصل نکات جالبی را در باب محل خانه پدری عین القضات (ماوشان) از آثار وی ارائه می دهد. آنچه از آثار عین القضات بر می آید این است که وی دلبستگی عمیقی به این منطقه داشته است. او وقتی در زندان به سر می برد اشتیاق و علاقه خود را به ماوشان چنین ابراز می داشت:
«پنداری همراه با آن قافله عراقی ام که رهسپار همدان است و بار و بنه خود را در محال ماوشان فرود می آورد، حال آنکه فراز و نشیب زمین های سرسبز آن و فصل ربیع چنان جامه ای از بردیمانی بر تن آن سرزمین پوشانیده است که دیگر بلاد، بدان حسد می ورزند. شکوفه هایش مشک آسا بوی خوش می پراکند و آب زلال در شهرهای آن روان است.»(2)
بعدها یکی از نزدیکان وی از اینکه عارفی چون وی به وطن خاکی خود اظهار علاقه کرده بود، اظهار شگفتی نموده بود و عین القضات نیز در پاسخ او چنین گفته بود:
«اولاً تعجب کرده بودی از وصف اشتیاق به وطن، و همانا که اگر این فصول تمام مطالعه کرده بودی، آن اعتراض را مجال نیافتی، چه بلال حبشی رضی الله عنه مشتاق بوده است به کوه های مکه و آب های مکه و مصطفی صلی الله علیه و آله. همچنین علی فهمنا من الظاهر.»(3)
نویسنده همچنین در این فصل اطلاعات جالبی در باب پدر و فرزند عین القضات ارائه می کند. پدر وی که ابوبکر نام داشته چون جد وی از اهل فضل بوده و چنانکه از گزارش های عین القضات بر می آید وی تعلق خاطر عمیقی با اهل تصوف داشته و گاه با ایشان به سماع می پرداخته است(4). پسر وی نیز احمد نام دارد و در پنج نامه عین القضات نام او ذکر شده است. در دوره ای که عین القضات به دلایل گوناگونی ناگزیر بوده که در خانقاه خود روزگار بگذراند، احمد دائم به پدر سر می زده و منابع و کتاب هایی را که پدر لازم داشته به او می رسانده است. او در جایی از نامه ها تصریح می کند که از احمد خواسته که نسخه ای صحیح از قوت القلوب ابوطالب مکی را برای وی تهیه کن(5). احمد همچنین نامه های پدر را به دست اهل آن رسانده است. گویی عین القضات در دوره ای قابل توجه از حیات خود از طریق نگارش نامه به هدایت خلق و تربیت مریدان داخل و خارج خانقاه می پرداخته است. حجم کثیر نامه های وی به خوبی این مطلب را نشان می دهد. البته وی به صورت مستمر در خانقاه مجالس بحث و وعظ داشته و اهل خانقاه را در وصول به حق با سخنان خود یاری می رسانده است. نویسنده با نقل بخشی از نامه های وی نشان می دهد که گویی خود عین القضات نیز می دانسته که روزی سر خود را در راه سخنان و نوشته های خود از دست خواهد داد:
«ای دوست! بدان و آگاه باش که دل آدمی را جزری و مدی هست؛ و چند گاه است که تا در این سودایم، وقت باشد که در شبانه روزی چهار پنج نوشته بنویسم هر یک هفتاد هشتاد سطر که هر کلمه از آن گوهری بود بی قیمت و من در آن وقت کاره باشم آن نبشته را به چند گونه ورانداختی می کنم که این چه بلاست که من بدان مبتلا شده ام و کدام روز بود گویی که سر خویش در سر کار زبان و قلم خویش کنم و هم هر هفت یا هشت مجلس علم رنگارنگ، با خلق مختلف گفته باشم که در هر مجلسی از آن، و الله اعلم، کم از هزار کلمه نگفته باشم و ندانم که سر در زبان بازم یا در قلم؟»(6)
نویسنده معتقد است که اعتکاف عین القضات در خانقاه بیش از آنکه از تقدم امور خانقاه بر خانه و جهان بیرون حکایت کند، ریشه در معارضت پاره ای از علمای قشری مذهب داشته است که از معتقدات وی رضایت خاطر نداشته اند و آن را برای ایمان خلق مخل و بد می دانسته اند. به اعتقاد وی «مسلم است که سخنان عین القضات در باب خداوند، نبوت، رستاخیز، قرآن، امامت و قرائت وی از قرآن، دین، تفسیر او از مذهب، خوشایند فقها و علمای ظاهری و جاهل مسلک نبوده است»،(7) نویسنده از این نکته به دشواری های عصر سلجوقی که عین القضات در آن زندگی می کرده، نقب می زند. به اعتقاد وی در شرح حال و سوانح و حالات عین القضات نباید صرفاً مشتی سند ارائه کرد و مشهوراتی را تکرار نمود. وی بررسی پدیدارشناختی عصری را که وی در آن می زیسته می کرده، ضروری می داند. به باور نویسنده به هیچ روی نمی توان کشته شدن عین القضات و پدران وی و نیز بد رفتاری با بسیاری صوفیان دیگر را استثنایی در تاریخ دانست و از بررسی وضعیت این اعصار خود را بی نیاز دانست. بررسی منابع قدیمی چون تتمه صوان الحکمه، زبده النصر، میزان الاعتدال، طبقات الشافعیه الکبری، الوافی بالوفیات، مرآت الجنان، مجمع الآداب و... دو مؤلفه حسد جاهلان زمان و یا جاهلان عالم نما و ترس و هراس وزیر ابوالقاسم در گزینی را به عنوان عامل مرگ عین القضات نشان می دهد. نویسنده نیز می کوشد که با استناد به تواریخ معتبر این دو عامل را واشکافی کند. او به ویژه نقش درگزینی را در قتل عین القضات بسیار عظیم می داند. به اعتقاد وی در گزینی از نفوذ عین القضات در میان خلق و علما و حتی درباریان سخت در وحشت بود و راهی برای کنار گذاشتن او می جست، اما کشتن وی بدون اتهامی بزرگ که مقبولیت خاص و عام داشته باشد، میسور نبود، از این رو وی کوشید تا برخی از علمای قشری را با خود همآوا کند و فناوری ای از ایشان علیه عین القضات در بیان آنچه درست می پنداشته، بسیار بی پروا بوده است. او صراحتاً به مریدان و مخاطبان خود و حتی کسانی که مستوفی دربار بودند توصیه می کند که ترک خدمت سلطان و حکومت کند.»(8) به هر روی وی را در ششم جمادی الاخر سال 525 ق مقابل انظار خلق به دار آویختند و در حالی که بیش از سی و سه سال نداشت (متولد 492ق) رشته حیات مادی او را قطع کردند. او در مقابل این مصیبت صبر بسیار از خود نشان داد و حتی چون حلاج در زمان مرگ به دیگران این مطلب را تفهیم کرد که مرگ آغاز راه سالک در طریق الی الله است. اتهاماتی که به وی زده شد و منجر به اعدام او شد چنین بود:
1-سد راه ایمان خلق به نبوت
2-اعتقاد به اتحاد خالق و مخلوق
3-عقیده به امامت معصوم
4-دعوی نبوت
5-دعوی رؤیت الهی
آنچه از محتوای مدعیات، به ویژه بند سوم اتهامات بر می آید این است که وی به نحوی متهم به اندیشه های شیعی و محتملاً اسماعیلی و باطنی بوده است. این اتهام سر بسیاری را در تاریخ اسلام به باد داده است و کسی چون ابن سبعین به خاطر اندک ارتباط با خلفای فاطمی همواره تحت فشار بود. حتی بعید نیست که مرگ حلاج نیز بی ارتباط با این مطلب باشد. این مطلبی مهم است که در جای خود باید بدان پرداخته شود.
در فصل دوم نویسنده به بحث از استادان عین القضات می پردازد. وی ابتدا به اهمیت جایگاه استاد نزد عین القضات توجه می کند و سپس به برشمردن اساتید او اهتمام می ورزد. عین القضات در باب استاد چنین می نویسد:
« و در استاد دو شرط باید: اول آنکه در صنعت خود باید که به کمال آن کار رسیده بود و دوم باید که شفقتی به افراط باشد او را تا عاشق را افادت و ارشاد بود و چون این کارها دست فراهم دهد ضرورت بود که به کمال رسد مرد در آن کار که هست.»(9)
نویسنده به نسبت عین القضات و پدر و جد وی توجه خاص دارد. از این رو در برشمردن استادان وی آن ها را نیز در شمار می آورد. وی استادان عین القضات را در چهار دسته کلی مورد بررسی قرار می دهد:
1-استادان اُمّی که بارزترین آن ها برکه همدانی است. برکه همدانی پیری بود روشن ضمیر و درس ناخوانده که هر چند به تعبیر عین القضات از قرآن کریم جز فاتحه الکتاب و چند سوره دیگر چیز دیگری نمی دانست، اما به معانی و اسرار قرآنی احاطه کامل داشت. عین القضات در مقابل وی خود را چیزی به شمار نمی آورد و آنچنان بدو دلبسته بود که پس از مرگ وی تا دو ماه تمام فعالیت های متداول زندگی اش از جمله تدریس و نگارش تعطیل شد.
2-استادانی که از طریق آثار مکتوبشان شاگردی کرده بود. مهم ترین این شخصیت ها ابوحامد غزالی (م505ق) است. عین القضات پیش از آشنایی با احمد غزالی، برادر کوچک تر ابوحامد غزالی، چهار سال به نحو پیگیر به مطالعه آثار ابوحامد از جمله احیاء علوم الدین پرداخت. این مطلبی است که خود وی بدان تصریح کرده است. او در یکی از نامه های خود می نویسد که «من گرچه امام غزالی را ندیدم، اما شاگرد کتب او بودم.»(10) با این اوصاف و با همه ارادتی که عین القضات به ابوحامد غزالی دارد کاملاً آرای او را قبول ندارد و در پاره ای موارد نظر صاحب کتاب قوت القلوب، ابوطالب مکی، را بر نظریه وی ترجیح می دهد. یکی از نکات جالب در میان نقدهای عین القضات به ابوحامد غزالی نقد نظر وی در باب اسماعیلیه و آرای فکری ایشان است. غزالی نزاعی آشتی ناپذیر با اسماعیلیه داشت و عین القضات نیز آن را بی انصافانه و نادرست می دانست (11) آنچه در باب دفاع عین القضات از اسماعیلیه در مقابل ابوحامد غزالی گفته شد، احتمال پیشین را در ارتباط داشتن وی با باطنیه- دست کم از حیث فکری و عقیدتی- تقویت کند.
3-استادانی که بی واسطه غیر پیش آنان به کسب علم و معرفت مشغول بوده است. مهم ترین این اساتید احمد غزالی، محمد بن حمویه جوینی و شیخ فتحه بوده اند. البته به نظر می رسد که نویسنده پدر عین القضات را نیز در شمار چنین اساتیدی می داند.
4-استادانی که وی با آنان رابطه اویسی داشته است. رابطه اویسی در تصوف به رابطه ای گفته می شود که در آن مرید ظاهراً مستقیماً در محضر مراد و تحت تربیت وی نیست، اما در باطن با او در ارتباط است و از او مدد می گیرد و تحت تربیتش واقع می شود. این رابطه را از آن جهت اویسی گفته اند که اویس قرنی که از ارادتمندان پیامبراکرم صلی الله علیه و آله بود، هر چند هیچ گاه به دیدار ایشان نائل نشد و چون صحابه از تربیت ایشان برخوردار نگردید، اما در باطن و حقیقت با ایشان مرتبط بود و از ایشان استفاده می کرد. استادانی که نویسنده معتقد است با عین القضات است. عین القضات با معشوق طوسی یک قرن فاصله زمانی داشته، ولی به نحوی از او سخن می گوید که گویی در محضر او بوده است. پدر بزرگ وی نیز چند دهه پیش از تولد عین القضات توسط برخی معاندان کشته شده بود و ارتباط وی با او به صورت اویسی بود.
نکته آخری که نویسنده در این فصل بدان می پردازد شاگردی عین القضات نزد خیام نیشابوری است. وی این نظریه را که از جانب برخی محققان اظهار شده نمی پذیرد و آن را نامدلل می داند.
البته نکته ای که حائز اهمیت است این است که تقسیم بندی نویسنده در باب استادان عین القضات به هیچ روی معیاری واحد در تقسیم که یکی از شروط هر تقسیم درستی است، برخوردار نمی باشد.
در فصل سوم که فصل بسیار کوتاهی است نویسنده به برخی از شخصیت هایی می پردازد که عین القضات در آثار خود از آنها به نیکی یاد کرده و برخی سخنان ایشان را نقل کرده است. سنایی، امیرمعزی، فردوسی، ابوالحسن بستی، ابوسعید ابوالخیر و ابوالحسن خرقانی شخصیت هایی هستند که در این فصل منظر عین القضات بدیشان مورد ارزیابی قرار می گیرد. برای نمونه نویسنده در ارتباط عین القضات با سنایی چنین می نویسد:
«عین القضات در آثار خود از جمله تمهیدات، رساله جمالی و مکتوبات به اشعار سنایی استناد کرده و به تجزیه و تحلیل شعرهای او پرداخته است.» مثلاً در نامه ها در بند 301 به این رباعی استشهاد می کند:

وهم ارچه به الماس خرد باشد جفت
درّ اثر وصف نتواند سُفت

وصّاف چو از وصف تو گوید ز نهفت
در وصف تویی چگونگی داند گفت(12)

نکته جالبی که نویسنده در پایان این فصل بدان اشاره می کند آشنایی عین القضات با برخی سخنان ائمه معصومین علیهم السلام است. وی در این باب چنین می نویسد:
«عین القضات در آثار خود از اشعار منسوب به حضرت علی بن ابی طالب، حضرت فاطمه و حسن بن علی علیهم السلام و صحابه ای چون سلمان فارسی استفاده کرده است. مثلاً در شکوی الغریب یک بیت و در زبده الحقایق و نامه ها از حضرت فاطمه سلام الله علیها دخت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ابیاتی آورده است... این موارد نشان می دهد که عین القضات به افکار و اندیشه های امامان و معصومان نظر داشته است.»(13)
در فصل چهارم و پایانی نویسنده به بررسی آثار و افکار عین القضات می پردازد. در این فصل نویسنده ابتدا آثاری از عین القضات را مورد بررسی قرار می دهد که در انتساب آنها به وی کمترین تردیدی در میان محققان وجود ندارد. در پایان نیز به برخی آثار منسوب به وی پرداخته و کوشش نموده تا وجوهی را که محققان برای تردیدشان اظهار داشته اند، به نحو مختصر بیان کند. نویسنده روش جالبی را برگزیده و اندیشه های عین القضات را در ضمن معرفی آثار وی بیان داشته است. وی ابتدا به زبده الحقایق پرداخته است. عین القضات در این رساله که به زبان عربی نگاشته شده است، در باب شناخت خداوند متعال و صفات او و ایمان به حقیقت نبوت و رستاخیز سخن گفته و مشتمل بر صد فصل کوتاه است. در این رساله با دیدگاه های کلامی وی آشنا می شویم.
کتاب دیگر عین القضات تمهیدات نام دارد. این کتاب به ده تمهید تقسیم می شود و در سراسر آن شور و هیجان عین القضات در بیان حقایق مشهود است. در این اثر وی به تأویل عقاید خود درباره آخرت و عوالم پس از مرگ می پردازد. در این کتاب مباحث توحیدی جالبی مطرح شده و حتی افعال ابلیس نیز از منظر توحیدی مورد بررسی قرار گرفته است. یکی از مهمترین مطالبی که سراسر این کتاب از آن مشحون است، عشق است. عشق انسان به انسان و عشق انسان به خدا و عشق خدا به انسان و... او در این اثر راه رسیدن به مطلوب را عشق و معشوق پرستی و رهایی از هر قید و بندی، خاصه رهایی از عادت پرستی می داند.(14) از دیگر مباحث مهم این کتاب بحث از اسرار قرآن کریم و حکمت خلقت انسان است. نویسنده معتقد است که «تمهیدات نشان دهنده این است که عین القضات به دین خویش است. او نه عادت پرست است و نه بت پرست. در دلش قفل نیست و ابر غفلت بر فکرش سایه نیافکنده است. او از جهان بیرون پریده و به دنیای درون خود پناه آورده است، دنیایی که مستقل از همه چیز است و لبالب از عشق و تأمل و تفکر.»(15)
کتاب دیگر عین القضات مجموعه نامه های وی است. عمده نامه های وی نامه هایی که وی به مریدان خود، خاصه قاضی امام سعدالدین بغدادی، خواجه امام عزالدین، امام ضیاء الدین و خواجه کامل الدوله و برادر وی نوشته است. در این نامه ها وی علاوه بر اشارات عرفانی و کلامی و فلسفی به نکات سیاسی نیز پرداخته است. به بیان نویسنده «عین القضات در این نامه ها مانند دیگر آثار خود در فضای بین سوال و جواب سیر می کند»(16) البته در مجموعه آثار عین القضات نامه های دیگری نیز وجود دارد که میان وی و استاد او احمد غزالی مبادله شده است.
رساله دیگری که نویسنده به بررسی آن پرداخته، رساله جمالی است. در فصل اول این رساله پیامبران با طبیبان مقایسه می شوند و خلق الله به بیماران تشبیه می گردند و قرآن به خزانه ای که داروی همه بیماری ها در آن کتاب است. فصل دوم در باب رسالت پیامبران و علماست، یعنی واجب است که معالجت کردن بیماران و هرکس را در خور بیماری او معالجت شاید کردن و فصل سوم در باب اهل کلام است که آنان نیز بیماران اند که علت ایشان به داروی حلال صحت نمی پذیرد... به جز مجموعه اشعار فارسی که نویسنده بدان پرداخته است، بحث از رساله شکوی الغریب در این کتاب از اهمیت خاصی برخوردار است. این رساله آخرین اثر مکتوب عین القضات است که آن را در زندان به زبان عربی نگاشته است. این رساله عجایب فراوانی دارد که نویسنده در باب آن تفصیل بسیار داده است.
در پایان این فصل به آثار منسوب به عین القضات پرداخته و دلایل عدم انتساب آثاری چون لوایح، شرح و ترجمه کلمات باباطاهر، رساله یزدان شناخت، غایه الامکان فی درایه المکان را بررسی کرده است.
نویسنده در مقطعی از این فصل به ویژگی های نثر عین القضات پرداخته است. وی نثر عین القضات را در شمار نثرهای مرسل و ساده تقسیم بندی می کند که در آن زبان محاوره و زبان معیار به هم آمیخته است. وی همچنین بیش از ده ویژگی برای آثار عین القضات بر می شمرد.
این کتاب مختصر برای ورود جدی در مطالعات مربوط به عین القضات یاری گر مخاطبان کم حوصله روزگار ما خواهد بود. نویسنده توانسته به لفظ اندک و معنی بسیار کتابی خوش خوان و عمیق و در عین حال مختصر فراهم آورد.

پی‌نوشت‌ها:

1-عین القضات همدانی، صص 14 و 15
2-شکوی الغریب، ص 4
3-نامه های عین القضات، ج2،ص 355 و 356
4-عین القضات همدانی، صص 18 و 19
5-نامه های عین القضات، ج1،ص266
6-همان، ج2،ص 81
7-عین القضات همدانی، ص 21
8-نامه های عین القضات، ج2،ص 413
9-عین القضات همدانی، صص 33 و 34
10-نامه های عین القضات، ج2،ص 316
11-در باب مواجهه غزالی با اسماعیلیه، ر.ک: نقدی بر مواجهه غزالی با باطنیه و نظریه امامت معصوم در مجموعه مقالات غزالی پژوهی، ص 613 به بعد.
12-عین القضات همدانی، صص 51 و 52
13-همان، صص 55 و 56
14-همان، ص 68
15-همان، ص 72
16-همان، ص 76.

کتابنامه:
-شکوی الغریب، عین القضات همدانی، تحقیق عفیف عسیران، تهران، دانشگاه تهران.
-عین القضات همدانی، هاشم بناءپور، تهران، دفتر پژوهش های فرهنگی.
-نامه های عین القضات، عین القضات همدانی، تحقیق عسیران و منزوی، تهران، اساطیر.
-«نقدی بر مواجهه غزالی با باطنیه و نظریه امامت معصوم»، مهدی کمپانی زارع، در مجموعه مقالات غزالی پژوهی، به کوشش سید هدایت جلیلی، تهران، خانه کتاب.

 


منبع مقاله: نشریه کتاب ماه دین شماره 178